هوش مصنوعی:
این متن شعری است که با استفاده از تصاویر و استعارههای پیچیده، مفاهیمی مانند جنگ، طبیعت، فلسفه، عرفان و امید را بیان میکند. شاعر از عناصری مانند آفتاب، شب، خواب، گنج، و رعد استفاده کرده تا احساسات عمیق و تفکرات فلسفی خود را منتقل کند. در پایان، شعر به امید و همت اشاره دارد و از شاه و خاندانش تمجید میکند.
رده سنی:
16+
این متن به دلیل استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیدهی فلسفی و عرفانی، برای مخاطبان جوان و بزرگسال مناسب است. درک عمیق این شعر نیاز به دانش ادبی و فلسفی دارد که معمولاً در سنین پایینتر کمتر یافت میشود.
شمارهٔ ۹۳ - مدح علاءالدوله فخرالدین عربشاه پادشاه کهستان - مطلع چهارم
دوش چو برد آفتاب دست به تیغ یمان
کرد سحر ترکتاز بر سپه زنگیان
چرخ ربیعی لباس خواست که در سر کشد
بافته بود آفتاب چادر زرد خزان
کسوت عباسیان محتسب دیده را
بود نهان تا به عطف بر شکن طیلسان
شعبده بازی شده، در پس پرده خیال
ساخته تمثال ها بوالعجب از شکلشان
کرد به بالین من، پیک سحرگه گذر
نامه دولت بداد، گفت که برخیز هان
چار حدود حدوث با عدم است ای پسر
هین که بمیدان توست مرکب همت بران
عالم بر دامنت چند گریبان کشد
آستی از وی بکش دست بر او بر فشان
حارث کنج دل است دیده هندوی شب
گنج به پرداخت دزد، خواب کنان پاسبان
کوس مزن رعدوار تیغ مکش برق شکل
زانکه نداری چو میغ، سینه گوهر فشان
اشتلم از اختری است دعوی از اخسیکتی
مشغله هست از درای رنج ره کاروان
منکر او هم نیم، گرچه در اقلیم فضل
منهی فکرت بداد همچو منی را نشان
بست نشاید بر او، نام عمیت ولی
کنگره ی عرش راست دیده من دیده بان
گرچه گل خشک بود نکهت گل نشکند
رونق بازار او مرتبه مشکبان
ترک لقب داده بود در سخنم، معنی آنک
ترک بزخم چماق دوست شود جاودان
دست امیدم گرفت همت او تا بشعر
یافتم از بخت شاه پایکه شعریان
گوهر عالم چراغ بر کمر اهل بیت
اختر گردون ضمیر بر افق خاندان
کرد سحر ترکتاز بر سپه زنگیان
چرخ ربیعی لباس خواست که در سر کشد
بافته بود آفتاب چادر زرد خزان
کسوت عباسیان محتسب دیده را
بود نهان تا به عطف بر شکن طیلسان
شعبده بازی شده، در پس پرده خیال
ساخته تمثال ها بوالعجب از شکلشان
کرد به بالین من، پیک سحرگه گذر
نامه دولت بداد، گفت که برخیز هان
چار حدود حدوث با عدم است ای پسر
هین که بمیدان توست مرکب همت بران
عالم بر دامنت چند گریبان کشد
آستی از وی بکش دست بر او بر فشان
حارث کنج دل است دیده هندوی شب
گنج به پرداخت دزد، خواب کنان پاسبان
کوس مزن رعدوار تیغ مکش برق شکل
زانکه نداری چو میغ، سینه گوهر فشان
اشتلم از اختری است دعوی از اخسیکتی
مشغله هست از درای رنج ره کاروان
منکر او هم نیم، گرچه در اقلیم فضل
منهی فکرت بداد همچو منی را نشان
بست نشاید بر او، نام عمیت ولی
کنگره ی عرش راست دیده من دیده بان
گرچه گل خشک بود نکهت گل نشکند
رونق بازار او مرتبه مشکبان
ترک لقب داده بود در سخنم، معنی آنک
ترک بزخم چماق دوست شود جاودان
دست امیدم گرفت همت او تا بشعر
یافتم از بخت شاه پایکه شعریان
گوهر عالم چراغ بر کمر اهل بیت
اختر گردون ضمیر بر افق خاندان
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲ - مدح علاءالدوله فخرالدین عربشاه پادشاه کهستان - مطلع سوم
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴ - مدح علاءالدوله فخرالدین عربشاه پادشاه کهستان - مطلع پنجم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.