۲۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳

ز میان ببرد ناگه، دل من بتی شکر لب
به دو رخ برادر مه، به دو زلف نایب شب

دو کمند عنبرینش، ز خم و گره مسلسل
دو عقیق شکرینش، ز دو گوهر مرکب

قدم نظر شکسته، رخش از فروغ بی‌حد
گذر سخن ببسته، دهنش ز تنگی لب

دوهزار جان تشنه، نگرد در او و او را
پر از آب زندگانی، شده روی چاه غبغب

شده کیسه‌دار دل‌ها، دلش از طویله دُر
زده کاروان جانها، مهش از میان عقرب

بنشستم و زمانی، به رخش نگاه کردم
دل از این نشسته در خون تن از آن فتاده در تب

چو سؤال بوسه کردم، به کرشمه گفت با من
تو نه مرد این حدیثی «فاذا فرغت فانصب»
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.