هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت حسن (معشوق) می‌پردازد که چشمان خونین و جادویی او عقل را متحیر می‌کند. شاعر از عشق و غم ناشی از دوری معشوق می‌نالد و ظلم و بیدادی که در این رابطه تجربه می‌کند را بیان می‌کند. همچنین، اشاره‌ای به مقایسه‌ی خود با قارون و طمع او به زر و سیم دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و غم‌انگیز است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات پیچیده‌ی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۵۱

حسن رویش دیده پرخون میکند
عقل واقف نیست تا چون میکند

آب میگیرد ز رویش چشم و پس
عکس او آن آب گلگون میکند

دست حسنش ماه را گیسو کشان
از بساط چرخ بیرون میکند

جمله تلقین رخ و زلفین اوست
چرخ هر بیداد کاکنون میکند

عین بیدادی است در دور غمش
هرکه آه از جور کردون میکند

عقل را چون ابلهان در شیشه کرد
چشم او یا رب چه افسون میکند

ظلم جزعش آشکارست آن بگوی
لعل متواریش هم خون میکند

از جهان هر چند جورش بر من است
گو بکن زیرا که موزون میکند

گفت زر و سیم، گفتم روی و اشک
گفت این وجهم چو قارون میکند

نیک ادائی رفت اثیرا کم مپیچ
تا مراعات تو افزون میکند
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.