۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰

نام تو، بهر زبان در افتاد
شوری به همه جهان در افتاد

در حیرت عارض تو خورشید
از طارم آسمان در افتاد

هنگام نظاره تو حورا
از کنگره ی جنان در افتاد

راز تو نهان چگونه دارم
کاین قصه بهر زبان در افتاد

عشق تو خریده شد بجانی
یارب که چه رایگان در افتاد

انصاف بده چنان همائی
سگ را بیک استخوان در افتاد

ما را چو اثیر خویش خواندی
سیلاب به خانمان در افتاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.