۱۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۷

ای بر گشاده دست به بیداد عاشقان
بر چرخ میرود ز تو فریاد عاشقان

سلطان محنت تو، خرابی همی کند
در دل، کدام دل، ستم آباد عاشقان

هان، تا من غریب فراموش کی شوم
روزی که آیدت بجفا، یاد عاشقان

با عاشقان هر آنچه بتر میکند غمت
گوئی که در بدی است، به افتاد عاشقان

بگسست روز عمر جهانی و هم چنان
یک زخمه کم مکن، تو ز بیداد عاشقان

در زلف تو نشان ایادی خواجه نیست
چون بنده میکنی دل آزاد عاشقان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.