۱۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۸

ای همه شیران اسیر دام تو
تو سنان خویشتن بین رام تو

باز مالیده که مرد افکنی
کعبتین تیغ گردان جام تو

هم عنانی کرده در راه قبول
آفرین بخت، با دشنام تو

مردم چشم روان، رخسار تو
حلقه ی گوش خرد، پیغام تو

از علمداران دیوان وجود
فتنه بر کار است در ایام تو

در غمت خوش خوش فروشدروزمن
گو فرو شو تا برآید کام تو

نردبان ناکرده از سر، کی رسد
پای هر تر دامنی بر بام یو

صد هزاران صید داری چون اثیر
خود چه مرغ است او بنزد دام تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.