۲۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۹

ای شکار آویز دل فتراک تو
روح گردی بربساط پاک تو

آب حیوان با همه باد قبول
بر سر آتش نشست از خاک تو

باز گیرد سر، ز بالین عدم
رفتگان را سر، زبالین پاک تو

صد هزاران جان معصومان دوان
در رکاب طره چالاک تو

مرغ سدره، خویشتن بسمل کند
بر امید صحبت فتراک تو

دل زده خود را، ز حیرت همچوتیر
بر سنان غمزه بی باک تو

عالم دل، جز وی از اقطاع تست
گلشن جان، بعضی از املاک تو

باز گیرد سر، ز بالین عدم
رفتگان را لعل چون تریاک تو

هر دو عالم در قبای هستی اند
بر طفیل خلعت لولاک تو

خوش لبان دارد زمانه لیک نیست
کس بدندان اثیر الاک تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.