۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲ - لغز

بر دَوَد چون سمندراز آتش
بگذرد چون سفینه از دریا

هر دو دست وی از جنوب و شمال
هر دو پای وی از نسیم و صبا

رنگ در کوه و شیر در بیشه
بال در بحر و غول در صحرا

چو ببالا برآید از پستی
هست ماننده ی دعای ریا

بر شود حالی و فرود آید
راست ماننده ی دغا و قضا

این عجب تر که گر ز جابلقا
گویم او را، چو برنشینم، ها

نرسیده هنوزها، به الف
کاو رسیده بود به جابلسا

هرچه در مدح او تو را گفتم
همه بر عکس گفتم و عمدا

تا برابن استرم سوار مپرس
که چه آید برویم از اعدا

اولا، استری است سست و نکون
حاصل او شماتت اعدا

آگه از حال هاجر و هاروت
زاده در عهد آدم و حوا

از بن رود نیل خورده خصیل
بر سر کوه قاف کرده چرا

نه کس از من پذیردش به صله
نه کس از من ستاندش بدعا

بدترین عیب او بخواهم گفت
چند دارم نهان، زبهر چرا

هر کجا نرخری بدید ز دور
کوی سوی او همی کند عمدا

گه به تعریض مردمان گویند
که چه نیک اوفتد سزا سزا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.