۲۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸

لبم از بوس او شکر چیند
گوشم از لعل او گهر چیند

از گریبان چو او برآرد سر
حور دامن ز شرم درچیند

در فراقش ز اشک و چهره من
مرد باید که سیم وزر چیند

باغبان صبحدم نداند چید
هر دم آنچ از رخش نظر چیند

آری آری چو آفتاب آمد
ماه در حال مهره بر چیند

خلق او خلق شاه را ماند
که از او دل گل و شکر چیند

شاه بهرامشه که خنجر او
از سران در مصاف سرچیند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.