۲۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰

که بود جان که نه در بند وفای تو بود
چه کند دل که نه خرسند جفای تو بود

سرِ ادبار من ار هست، مرا شاید؛ از آنک
دیده آنجا نهد اقبال که پای تو بود

در هوای تو شدم ذره زرین آری
ذره زرین بود آنجا که هوای تو بود

گر رضای تو در آن است که من خاک شوم
خاک بر تارکم، آنجا که رضای تو بود

رو که خورشید نهد روی چو سایه بر خاک
پیش قصری که درو عکس ضیای تو بود

جای میسازمت اندر دل و میخواهم عذر
کای بت، آتشکده تنگ نه جای تو بود

تو دریغی به حسن، بهر چه؟ زیرا که مهی
مجلس چون فلک شاه سزای تو بود

شاه بهرام شه آن شاه که گفتش سعدین
هر قرانی که کنم آن ز برای تو بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.