هوش مصنوعی: این شعر از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. شاعر بیان می‌کند که اگر دوست درد دوست را می‌فهمید یا دشمنی نمی‌کرد، همه چیز بهتر بود. او از خار فراق در دل و چشم می‌گوید و آرزو می‌کند که درمانی برای آن وجود داشت. همچنین اشاره می‌کند که عاشقی با درد همراه است و اگر کسی می‌توانست از چنگال عشق رها شود، بهتر بود. در نهایت، شاعر از روحی می‌گوید که بدون گرد و غبار عشق بی‌حرکت است و اگر می‌توانست از عشق رها شود، مردانه‌تر بود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج و فراق نیاز به بلوغ عاطفی دارند.

شمارهٔ ۷۱

گر دوست غم دوست بخوردی سره بودی
ور دشمنییی نیز نکردی سره بودی

خاریست مرا در دل و دیده ز فراقش
تریاق چنین خاری وردی سره بودی

با درد بود عاشقی مردم اگر هم
جستی ز کف عشق بدردی سره بودی

زین روح که بی گرد نمی خیزد ازو هیچ
کز عشق برآوردی گردی سره بودی

دل عشق به جان جست ولیک ار نشدی زان
عاجز چو زنی آنگه مردی سره بودی
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.