۲۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱

رخ بپوش از قمر چه می خواهی
لب بیار از شکر چه می خواهی

بی دهان در سخن چه می پیچی
بی میان از کمر چه می خواهی

جانم آمد بلب چه می گوئی
عمرم آمد به سر چه می خواهی

جگر و دل غم فراق تو خورد
زین دل و زین جگر چه می خواهی

از سر هجر من که نامش گم
یک نفس درگذر چه می خواهی

هر چه خواهد ز تو حسن گوئی
این ندارم دگر چه می خواهی

دل ببر جان فدای مخدوم است
به تو ندهم اگر چه می خواهی

شاه بهرامشه که گفتمش بخت
میکشم پیش هر چه می خواهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.