۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳

همای عافیت آن روز از قفس بپرید
که در دمادم یک استخوانش صد سگ دید

مشو ز نیک و بد چرخ نیک و بد زنهار
که نیک او ز بد و سر ز پای نیست پدید

بر آسمان و زمین همچو صبح گل هرگز
نه خنده زد که نه در حال خنده جامه درید

ز دام دهر حذر کن که صد هزاران مرغ
در اوفتاد که یک دانه امید نچید

مباش طالب مال و جمال کس کاینجا
ز خون کنند عروس وز آب مروارید

خیال مردن در خواب هم نمی بینی
اگر چه صبح قیامت ز عارضت بدمید

هزار جانش فدا کاندرین عدم خانه
چو عنکبوت کفن هم به دست خویش تنید

گشاده دار درت پیش از آنکه بسته شود
درآن دهان چو قفلت زبان همچو کلید

میان ببند چو گردون و گوشه بنشین
که قطب گشت هر آنکس که گوشه بگزید

چرا یگانه عالم شد آفتاب از آنک
زخود علایق انجم به تیغ تیز برید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲ - در مدح امام برهان الدین گفته در بغداد
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.