۲۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱

نهان می سوخت چون شمع آتش دل رشته جان را
زبان حالم آخر کرد روشن سوز پنهان را

ز رشک آن که دامن روی بر پای تو می مالد
بدامن می رسانم متصل چاک گریبان را

نظر بر حال من از چشم بیمارت عجب نبود
که اهل درد می دانند قدر دردمندان را

بخوناب جگر آغشته ام چون لاله سر تا پا
اثر بینید داغ عشق آن گلبرگ خندان را

دلی شد بسته هر تار زلفت حسبة لله
کره مفکن برو بر هم مزن جمعی پریشان را

ز خط بر مصحف حسنت فزون شد رغبت دلها
که با اعراب طفلان خوبتر خوانند قرآن را

فضولی صفحه جان را ز عکس دانه خالش
چنان پر کن که مطلق جا نماند داغ هجران را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.