هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلدادگی سخن می‌گوید و از حالات روحی خود در برابر معشوق می‌نالد. او از حیرت، نگرانی از هجران، و ناتوانی در بیان احساساتش می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که به او توجه کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۷

ساقیا می ده که حرفی ز آن دهان گویم تو را
تا نکردم مست کی راز نهان گویم تو را

بس که از حیرت بود هر لحظه ام حال دگر
حیرتی دارم که حال خود چه سان گویم تو را

کی توانم گفت حوری در لطافت یا ملک
هر چه نتوان دید چون باشد که آن گویم تو را

ساعتی بر چشمه ی چشمم نمی گیری قرار
زین روش می زیبد ار سرو روان گویم تو را

الفت جان را ثباتی نیست می ترسم ز هجر
جان من از دل نمی آید که جان گویم تو را

شمع من یاد تو تنها نیست دور از طعنه
می کنم ذکر بتان تا در میان گویم تو را

تا ز گردون نگذرد شبها فضولی ناله ات
سگ به از من گر سگ آن دلستان گویم تو را
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.