۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲

ز آتشین رویی جدا می افکند دوران مرا
چون شرر البته خواهد کشت این هجران مرا

کاش خون دیده بنشاند غبار هستیم
چند دارد گرد باد آه سرگردان مرا

آنچنین از دیده مردم نمی کردم نهان
گر نبودی جوهر شوق لبت در جان مرا

از پری رخساره دارم درون دل غمی
وه که خواهد کرد رسوا این غم پنها مرا

تا کجا خواهد شکستم داد باز افکند دور
چرخ چون تیر از کمان ابروی جانان مرا

پیش خوبان گر بدی گوید رقیب از من چه باک
خوب می دانند در راه وفا خوبان مرا

بود پنهان درد عشق من فضولی مدتی
کرد رسوا پیش مردم دیده گریان مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.