۲۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲

بدل از گلعذاری خار خاری کرده ام پیدا
بحمدالله نیم بی کار کاری کرده ام پیدا

درین گلشن چو گلبن از جفای گردش گردون
بسی خون خورده ام تا گلعذاری کرده ام پیدا

بخون دیده و دل کرده ام صید سک کویش
سک صیدم درین صحرا شکاری کرده ام پیدا

بگرداب سرشک افتاده ام در دور گیسویش
چه باک از فتنه دوران حصاری کرده ام پیدا

بمن بسپرده پنهان گلرخان نقد غم خود را
میان گلرخان خوش اعتباری کرده ام پیدا

خیالت همدم و همراز من بس روز تنهایی
ز تو مستغنیم غیر از تو یاری کرده ام پیدا

فضولی درد دل با سایه می گویم نیم بی کس
بحمدالله که چون خود خاکساری کرده ام پیدا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.