هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از رنج‌ها و غم‌های عشق می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه این دردها وجودش را سوزانده و دلش را پاره پاره کرده است. او از سوختن دل دشمن در غم خود شادمان است و از ماه‌پیکران دوری می‌گزیند. شاعر آرزو می‌کند در میان لاله‌زارها دفن شود و از تنهایی و بی‌کسی می‌نالد. او اشاره می‌کند که سال‌هاست از تعلقات دنیوی رها شده و غم نتوانسته او را درگیر کند. در نهایت، سیل تفرقه او را احاطه کرده و راه گریزی باقی نمانده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه همراه با غم و اندوه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی مفاهیم مانند رهایی از تعلقات و تنهایی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۴۱

چون شمع سوخت آتش محنت تن مرا
غم پاره پاره ساخت دل روشن مرا

بر من بسوخت در غم عشقت دل رقیب
شادم که غم بسوخت دل دشمن مرا

واجب شد اجتناب من از ماه پیکران
چون فرض کرده اند بخود کشتن مرا

مردم بداغ لاله رخان گریهای ابر
خواهم که لاله زار کند مدفن مرا

سویم نمی کند الم بی کسی گذر
تا غم شناخت است ره مسکن مرا

عمریست کز لباس تعلق مجردم
نگرفته است دست غمی دامن مرا

از غم مرا نماند فضولی ره گریز
بگرفت سیل تفرقه پیرامن مرا
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.