۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰

شد بدیدار تو روشن دیده خونبار ما
یافت از وصل تو مرهم سینه افکار ما

بی تردد دولت وصل تو ما را شد نصیب
به که غیر از شکر این نعمت نباشد کار ما

همدم ما بود غم درد سر از ما کرد کم
غالبا دلگیر شد از گریه بسیار ما

دور گردون بر مراد خاطر ما شد مگر
رحمی آمد چرخ را بر نالهای زار ما

آسمان دارالشفای عافیت را در گشود
رو نهاد از درد در صحت دل بیمار ما

بعد ازین ما را ز دوران فلک خوفی نماند
دست دوران فلک کوته شد از آزار ما

حمدلله بر فروغ صبح دولت یافت ره
در شب محنت فضولی دولت بیدار ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.