هوش مصنوعی: شاعر در این متن از اضطراب، حیرانی و پریشانی خود سخن می‌گوید و بیان می‌کند که دلیل این حالات را نمی‌داند. او از یاری می‌گوید که دوای دردش را می‌داند اما نمی‌گوید و از روزگار بد و پریشان خود شکایت دارد. همچنین، شاعر از درد خود آگاه است اما از درمان آن ناتوان است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و روانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، بیان احساسات پیچیده و اضطراب‌آور نیاز به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی دارد.

شمارهٔ ۵۱

باز خونبارست مژگانم نمی دانم چرا
اضطرابی هست در جانم نمی دانم چرا

عالمی بر حال من حیران و من بر حال خود
مانده ام حیران که حیرانم نمی دانم چرا

روزگاری شد که بد حال و پریشانم ولی
بس که بد حال و پریشانم نمی دانم چرا

یار می دانم که می داند دوای درد من
لیک می گوید نمی دانم نمی دانم چرا

نی وصالم می رهاند از مصیبت نی فراق
در همه اوقات گریانم نمی دانم چرا

نیست کاری کاید از من هر طرف بی اختیار
می دواند چرخ گردانم نمی دانم چرا

درد خود را گر چه می دانم فضولی مهلک است
فارغ از تدبیر درمانم نمی دانم چرا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.