۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹

بتی که شیوه خوبی به از تو داند نیست
پری وشی که ز دست توام رهاند نیست

هزار نامه نوشتم بیار لیک چه سود
کسی که لطف نماید باو رساند نیست

دهد بدست تو هرکس که هست نقد حیات
ولی کسی که ز تو کام دل ستاند نیست

بلوح دهر حدیث گذشتگان یک یک
نوشته اند ولی عارفی که خواند نیست

همه اسیر غم عالیم راه روی
که رخش همت ازین تنگنا جهاند نیست

بمی چه میل کنم آزموده ام آن هم
چنانکه سوز غم عشق را نشاند نیست

بملک دهر فضولی مبند دل کانجا
بسیست آمده اما کسی که ماند نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.