هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، به موضوعاتی مانند عشق، رنج عاشق، و بی‌خبری دیگران از درد عاشق می‌پردازد. شاعر از نقاب معشوق، سجده‌کردن به خاک کوی او، و تأثیر عشق بر عقل سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که هیچ کس از غم او آگاه نیست. در پایان، شاعر از گذراندن عمر بدون می و معشوق پرهیز می‌دهد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات مانند مصرف می (شراب) نیاز به تفسیر و درک مناسب دارد.

شمارهٔ ۸۱

گر نقابی نبود مهر رخش را غم نیست
تاب رخساره او هم ز نقابی کم نیست

نیست معلوم غم من همه عالم را
همچو من غمزده در همه عالم نیست

می کند سجده بخاک سر کوی تو ملک
هر که خاک سر کویت نبود آدم نیست

عقل را کرد برون عشق تو از خانه دل
کین سراسیمه بهمرازی من محرم نیست

هر خم زلف تو جای دل سودازده ایست
نیست یک دل که دران سلسله پرخم نیست

هیچ کس را خبری نیست ز ذوق غم تو
سبب اینست که دردهر دلی خرم نیست

مگذران بی می و معشوق فضولی زنهار
حاصل عمر گرانمایه که جز یکدم نیست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.