هوش مصنوعی:
این شعر از عشق نافرجام و درد فراق سخن میگوید. شاعر از بیتوجهی معشوق، رنجیدهخاطر است و احساس میکند در دام عشق اسیر شدهاند. او از ناله و آه به عنوان تنها همراه خود یاد میکند و از بیوفایی یار شکایت دارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، فضای حزنآلود شعر برای سنین پایین مناسب نیست.
شمارهٔ ۹۰
هوای خاک درت باز در سر افتادست
ز هر چه هست مرا این هوا در افتادست
مرا چه کار به از آه و ناله است کنون
که کار با تو چو شوخ ستمگر افتادست
چرا ز چشم تو بر من نمی افتد نظری
مگر که قاعده مردمی در افتادست
ز زلف یار صبا تا گشاده است گره
گره به کار دل درد پرور افتادست
من از کجا و نجات از بلا چنین که دلم
به دام آن سر زلف معنبر افتادست
ز ذوق عشق بتان نیست عقل را خبری
چرا که رتبه ی این ذوق برتر افتادست
فتاده است فضولی به خاک رهگذرت
بیا که بی تو غریبی به بستر افتادست
ز هر چه هست مرا این هوا در افتادست
مرا چه کار به از آه و ناله است کنون
که کار با تو چو شوخ ستمگر افتادست
چرا ز چشم تو بر من نمی افتد نظری
مگر که قاعده مردمی در افتادست
ز زلف یار صبا تا گشاده است گره
گره به کار دل درد پرور افتادست
من از کجا و نجات از بلا چنین که دلم
به دام آن سر زلف معنبر افتادست
ز ذوق عشق بتان نیست عقل را خبری
چرا که رتبه ی این ذوق برتر افتادست
فتاده است فضولی به خاک رهگذرت
بیا که بی تو غریبی به بستر افتادست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.