۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳

کم التفاتی خوبان به عاشقان ستم است
زهی ستم که تو را با من التفات کم است

کی از بنفشه گشاید کجا بنافه کشد
دلی که بسته آن گیسوان خم به خم است

قدم خمیده چنان شد که کس نمی داند
مرا به راه تو پوینده فرق یا قدم است

ز دام شوق دل ما نمی رهد مادام
که سنبل تو گذرگاه باد صبحدم است

طبیب را الم من نماند تا ره برد
به لذتی که مرا در ره تو از الم است

چنین که زندگیم با غمست در عشقت
مرا ازان که اجل قصد جان کند چه غم است

ز رنج عشق فضولی فراغتی مطلب
خموش باش که ذوق حیات مغتنم است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.