۳۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۲۴

ای ز صفات لبت عقل به جان آمده
از سر زلفت شکست در دو جهان آمده

چشمهٔ آب حیات بی‌لب سیراب تو
تشنه دایم شده خشک دهان آمده

نرگس خون‌ریز تو تیر جفا ریخته
دلشدگان تورا کار به جان آمده

پستهٔ تو در سخن تا شکرافشان شده
عقل ز تشویر او بسته دهان آمده

در طلب روی تو گرد جهان فراخ
ابرش فکرت مدام تنگ‌عنان آمده

عاشقت از جان و دل با دل و جان برطبق
پیش نثار رخت نعره‌زنان آمده

تا دل پر خون من جسته ز وصلت نشان
نام دلم گم شده و او به نشان آمده

چون شده روشن که نیست راه به تو تا ابد
جملهٔ عشاق را ره به کران آمده

تا که فتاده ز تو در دل عطار شور
مرغ دلش در قفس در خفقان آمده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.