۲۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵

بی لبت قطع نظر کرده ام از آب حیات
دارد از شام غمت آب حیاتم ظلمات

رفت با درد وغمت صبر و ثباتم از دل
غم و درد تو بدل شد بدل صبر و ثبات

شیوه مهر و وفا از تو نمی باید خواست
چون توان خواست صفاتی که نباشد در ذات

نه چنان بسته بزنجیر بلایت شده ام
که توانم گذرانید بدل فکر نجات

ما فقیریم تو سلطان چه عجب گر ما را
بترحم رسد از خرمن حسن تو زکات

آنچنان ساخته ضعفم که اگر بحث کنند
نتوانم که کنم هستی خود را اثبات

وقت آنست فضولی که ز غم باز رهم
چند در غم گذرد بی رخ یارم اوقات
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.