هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و غم عشق و دوری از معشوق سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که صبر و ثباتش را از دست داده و غم و درد معشوق جایگزین آن شده است. شاعر به ضعف خود اعتراف کرده و از سلطان عشق درخواست ترحم دارد. او احساس می‌کند که در غم و اندوه غرق شده و زمان آن رسیده که از این حالت رهایی یابد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، بیان احساسات پیچیده و درد عشق نیاز به بلوغ فکری دارد که معمولاً از سنین نوجوانی به بعد شکل می‌گیرد.

شمارهٔ ۱۰۵

بی لبت قطع نظر کرده ام از آب حیات
دارد از شام غمت آب حیاتم ظلمات

رفت با درد وغمت صبر و ثباتم از دل
غم و درد تو بدل شد بدل صبر و ثبات

شیوه مهر و وفا از تو نمی باید خواست
چون توان خواست صفاتی که نباشد در ذات

نه چنان بسته بزنجیر بلایت شده ام
که توانم گذرانید بدل فکر نجات

ما فقیریم تو سلطان چه عجب گر ما را
بترحم رسد از خرمن حسن تو زکات

آنچنان ساخته ضعفم که اگر بحث کنند
نتوانم که کنم هستی خود را اثبات

وقت آنست فضولی که ز غم باز رهم
چند در غم گذرد بی رخ یارم اوقات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.