۲۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۴

در غمت کارم بچشم اشکبار افتاده است
چشم را با دل مرا با چشم کار افتاده است

لاله ها را چاک می بینم گریبان غالبا
آن سهی قد را گذر بر لاله زار افتاده است

پای بر سبزه نهادی رشک زد آتش بآب
یا ز تو عکسی بآب جویبار افتاده است

هر که رخسار تو را با چشم مستت دید گفت
گلشنی را ترک مستی بر کنار افتاده است

چشم گر افکنده بر اشک من از رحم نیست
مست بر آب روان بی اختیار افتاده است

هست هر نقشی که قدرت می کشد مرغوب لیک
از همه مرغوب تر نقش نگار افتاده است

چشم من جرم فضولی را نمی دانم که چیست
گر چه می دانم ز چشم اعتبار افتاده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.