هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که از درد جدایی و بلای عشق سخن می‌گوید. شاعر از عشق و جفای معشوق شکایت دارد و بیان می‌کند که عشق او همچون بلایی الهی است که گریزی از آن نیست. همچنین، اشاره‌ای به عادت‌های ناپسند و دشواری ترک آنها دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و رنج‌های عاطفی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و ممکن است برای آنها نامناسب باشد. همچنین، برخی از عبارات نیاز به سطحی از بلوغ فکری برای درک صحیح دارند.

شمارهٔ ۱۱۱

ما را بلای عشق تو عمریست آشناست
از آشنا جدا شدن آشنا بلاست

برخاست از قد تو بهر گوشه فتنه ای
سروی ز باغ حسن بدین فتنه برنخاست

جان و دلم بسوخت جدایی جدا جدا
این است حال آن که ز جانان خود جداست

جان پیش تست ما ببلای تو زنده ایم
ای عمر مدتیست بلای تو جان ماست

کس نیست کز بلای بتانم دهد نجات
بس مشکل است دفع بلایی که از خداست

مستان جام عشق فتادند بی خبر
کس آگهی نیافت که این نشاه از کجاست

چون گشت عادت تو فضولی جفا کشی
تکلیف ترک کردن عادت ترا جفاست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.