۲۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۴

درین محنت سرا آن به که عاقل خانه کم گیرد
و گر خواهد که گیرد خانه در کوی عدم گیرد

نمی ارزد بغم سلطانی عالم خوش آن رندی
که یاد از حشمت جمشید نآرد جام جم گیرد

ملک را آسمان پروانه شمع بلا خواند
مرا هرگه که آه آتشین بر سر علم گیرد

به تنگم از وجود خویشتن در گرد لب خطر
مده رخصت که بر من پیش ازین راه عدم گیرد

مزن ای بی وفا سنگ ستم بر سر مرا چندان
که دیواری برآید گرد من راه ستم گیرد

کشم بر پرده های چشم تر نقش دهانش را
که گیرد نقش خاتم خوبتر کاغذ چو نم گیرد

فضولی را مگر سر رشته دولت بدست آید
که یابد کام دل و آن گیسوان خم بخم گیرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.