۲۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۳

من که باشم که مرا کوی تو مسکن باشد
خاک کویت همه دم در نظر من باشد

هیچ کس پیش تو نآرد بزبان حال دلم
شمع من حال دلم پیش تو روشن باشد

دشمنان تا بکی از دوستیت شاد شوند
حال من از تو بکام دل دشمن باشد

بر سر کوی خود ای شمع مسوزان ما را
گلشن کوی تو حیف است که گلخن باشد

جان من تا بقیامت نبرم نام حیات
گر پس از مرگ مرا کوی تو مدفن باشد

بخدنگی برهان از الم و غم ما را
چند ما را الم جان و غم تن باشد

مکن از خاک درت منع فضولی ای گل
جای بلبل به ازان نیست که گلشن باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.