۱۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۶

محتاج وصال تو که باشد که نباشد
مشتاق جمال تو که باشد که نباشد

دیوانه بکویت ز که آید که نیاید
آشفته حال تو که باشد که نباشد

ای شمع بسان من دل سوخته شبها
گریان بخیال تو که باشد که نباشد

در سجده بت اهل خطا را نکنم عیب
حیران مثال تو که باشد که نباشد

در گلشن حسنست قدت طرفه نهالی
مایل بنهال تو که باشد که نباشد

رخساره بخونابه دل ساخته گلگون
بهر رخ آل تو که باشد که نباشد

تنها تو نه ای غمزه عشق فضولی
در عشق بحال تو که باشد که نباشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.