۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۰

هر که چراغی ز برق آه ندارد
در شب هجران سوی تو راه ندارد

هر که ندارد دلی چو آینه زاهن
در رخ تو تاب یک نگاه ندارد

هر که ندارد سرشک و آه دمادم
دعوی عشق ار کند گواه ندارد

بی تو سراسیمه اند عقل و دل و جان
همچو سپاهی که پادشاه ندارد

طالب وصل است دل و لیک دمادم
تاب ملاقات گاه گاه ندارد

مهر تو کردست چون هلال قدم را
آنکه تو داری نه مهر ماه ندارد

از غم و اندوه روزگار فضولی
جز در پیر مغان پناه ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.