هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و غم‌های ناشی از آن می‌گوید. او احساس می‌کند که در عشق تنها غم نصیبش شده و هیچ یاری‌ای ندارد. اشک‌هایش بی‌پایان است و در راه خیال معشوق، هیچ خاری باقی نمانده. عاشقان با بی‌صبری از دام غم رهایی می‌یابند، اما او همچنان درگیر دل‌زدگی است. شاعر از تنهایی و نبود همدم در غم شکایت دارد و احساس می‌کند کسی ارزش اسرار معنوی او را درک نمی‌کند. عمرش در غم سپری شده و حتی برای اظهار غم نیز غمخواری ندارد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی مانند عشق، غم، و تنهایی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات شعری ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۷۷

کار من در عاشقی جز با غم یاری نماند
گو برو عقل از سرم با او مرا کاری نماند

رفت مژگانم بسیل اشک از اطراف چشم
در ره خیل خیال گلرخان خاری نماند

عاشقان را تیغ بی صبری ز دام غم رهاند
جز دل زار گرفتارم گرفتاری نماند

خواهدم افکند ضعف از پا چنین کز سیل اشک
در فضای دهر بهر تکیه دیواری نماند

هر که بود از صحبت دلگیر من دامن کشید
همدمم در بزم غم جز ناله زاری نماند

با که بنمایم متاع خویش در بازار دهر
جوهر اسرار معنی را خریداری نماند

شد فضولی نقد عمرم صرف در ایام غم
بهر اظهار غم ایام غمخواری نماند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.