۲۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۲

دل اغیار بر من از غم جانانه می سوزد
ز جور آشنا بر من دل بیگانه می سوزد

اگر سوزد دل پروانه خواهد بر زبان آرد
زبان شمع را سوز دل پروانه می سوزد

نزد ای شمع در فانوس آتش سوز بسیارت
نه چون من که کمتر آتش من خانه می سوزد

ز برق آه دل غافل مباش از سینه ام ای جان
برون کش رخت خود امشب که این ویرانه می سوزد

سرشکم قطره قطره ز آتش دل محو می گردد
دریغ از خرمن عمرم که دانه دانه می سوزد

شبی افسانه شوق تو می گفتند در مجلس
مرا چون شمع هر شب شوق آن افسانه می سوزد

فضولی نیست غمخواری دل ویرانه را شبها
بجز داغی که هر دم بر دل دیوانه می سوزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.