۲۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۵

گفتمش دل ز غمت زار و حزین می باید
گفت آری سخن اینست چنین می باید

گفتمش چشم تو در گوشه ابرو چه خوشست
گفت پاکیزه نظر گوشه نشین می باید

گفتمش بهر چه از من بربودی دل و دین
گفت شیدای بتان بی دل و دین می باید

گفتم افتاده خود را بچه سان می خواهی
گفت رسوا شده روی زمین می باید

گفتمش نور خدا در مه رویت پیداست
گفت پیداست ولی چشم یقین می باید

گفتم از چین سر زلف خودم تاری بخش
گفت این دلشده را نافه چین می باید

گفتمش هست فضولی ز غلامان درت
گفت کو شاهد او داغ جبین می باید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.