۱۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۳

خواهم چو سایه افتم دنبال آن سمنبر
هر جا که او نهد پا من جای پا نهم سر

او چون منی ندارد من نیز همچو اویی
من عاشق بلاکش او دلبر ستمگر

دیدم گل رخت را بر جور دل نهادم
پیداست کین شکوفه آخر چه می دهد بر

من ابر اشکبارم تو غنچه شکفته
خنده تراست لایق گریه مراست در خور

در دست تیغ داری در لعل شهد راحت
یا کار سازیم کن یا کام من برآور

از دل نبود نامی بر صفحه وجودم
روزی که روزیم شد از خون دل مقرر

بگذشت عمر و ما را هرگز فضولی از دهر
کاری نیافت سامان کامی نشد میسر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.