۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۰

دل اسیر لعل آن گلبرگ خندانست باز
کار من از دست دل چاک گریبانست باز

گل دریده پیرهن بلبل فتاده در فغان
آن گل نورس مگر در سیر بستانست باز

بست جانان صد گره بر زلف و اهل درد را
صد گره زان صد گره بر رشته جانست باز

حیرت حالم ترا کردست غافل از حجاب
عالمی را چشم بر روی تو حیرانست باز

مرغ دل را گر نه بگشادست تا دست صبا
وه چه واقع شد چرا زلفت پریشانست باز

حقه لعل شکربارت شد از چشمم نهان
این نشان حقه بازیهای دورانست باز

مگذران عمر گرامی را فضولی در خطا
گر چه می دانی در امید غفرانست باز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.