۲۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۸

مرا دل ترک داد و کرد میل آن مه دلکش
که دارد میل بالا شعله چون می خیزد از آتش

پر از پیکان حسرت چون نگردد سینه چاکم
که من محروم و جا در پهلوی او می کند ترکش

بتندی محتسب در جام می منگر که می ترسم
ز عکس تیره ات گردد مکدر باده بیغش

جهان جای مکافاتست ممکن نیست نستاند
دل پرخون بجای جام پر می ساقی مهوش

غم و درد و بلا و محنت و اندوه و رسوایی
همیشه عاشقان یک جهت را هست این هر شش

مگو از نوش راحت هیچ شهدی نیست شیرین تر
ز ذوق زهر محنت هم مشو غافل گهی می چش

فضولی هیچ راحت بی مشقت نیست در عالم
بباید ساختن با هر چه باشد خوش اگر ناخوش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.