هوش مصنوعی: این شعر از درد جدایی از معشوق و رنج هجران می‌گوید. شاعر بیان می‌کند که حتی دیدن روز وصل در کنار رقیبان بهتر از جدایی است، اما در عین حال از غیرت و عشق شدید خود می‌نالد. او از ترس از دست دادن معشوق حتی از مرگ رقیبان نیز لذتی نمی‌برد و آرزوی راحت مردن دارد. شعر با تأکید بر قدرت عشق و فداکاری در راه آن پایان می‌یابد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه، رنج جدایی و مرگ است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و ممکن است مناسب نباشد.

شمارهٔ ۲۲۰

جدا بودن ز یار و سوختن با داغ هجرانش
بسی خوشتر که روز وصل دیدن با رقیبانش

جدایی خواهم از جانان و غیرت آنچنین باید
که خود را هم نخواهد عاشق اندر وصل جانانش

نه بینم سوی آن آیینه رخسار چون دارم
ز عکس خار مژگانیم بر گلبرگ خندانش

ندارم ذوقی از مرگ رقیبان زانکه می ترسم
بمیرد خاک ره گردد بگیرد باز دامانش

نبیند سوی من تا در نیابم راحت مردن
چو می داند نخواهد برد جان از چشم فتانش

نه من تنها نهادم سر بپای او سپردم جان
هوای عشق او در هر که هست اینست پایانش

فضولی را بدرد عشق واجب گشت جان دادن
نمی دانم چه دردست این که ممکن نیست درمانش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.