۱۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۶

ز جهان گردی ما دیدن یاریست غرض
زین همه سیر درین دشت شکاریست غرض

در سر از پرورش دیده بصد خون جگر
نظری بر گل رخسار نگاریست غرض

مکن ای دیده روان سوی درش سیل سرشک
گر ترا از ره آن سرو غباریست غرض

نه گل و لاله و سروست مرادم زین باغ
گلرخی سرو قدی لاله عذاریست غرض

نیست بیهوده گر اندوخته ام گوهر اشک
بهر تشریف تو ترتیب نثاریست غرض

چاک در سینه گر انداخته نیست ز درد
بهر اندیشه غم راهگذاریست غرض

همه دم کار فضولیست چو نی ناله و زار
مگر از بودن او ناله زاریست غرض
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.