۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۵

زهی جفای تو بر من دلیل رحمت خاص
مرا وفای تو نقش صحیفه اخلاص

مدام مطرب بزم غم توام من مست
سرود ناله من کرده چرخ را رقاص

خراب باده عشقت ز ننگ عقل بری
اسیر حلقه زلفت ز دام قید خلاص

جزای کشتن پروانه شمع را این بس
که از نسیم دم صبح می رسد بقصاص

بلا و درد و غمت قدر داده اند مرا
که نیست قیمت هر جنس جز بقدر خواص

غم تو بود مشخص مرا دمی که هنوز
نداشتند تعین هیاکل و اشخاص

حدیث عشق فضولی بهیچ کس مگشا
درون بحر نباید که دم زند غواص
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.