۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۷

یارست فارغ از من و من بی قرار عشق
کار منست ناله و اینست کار عشق

نو عاشقم سزد که دل چاک من بود
اول گلی که می شکفد از بهار عشق

ای دل بیا که وامق و مجنون گذشته اند
برخاسته است خار و خس از رهگذار عشق

دردا که هست دلبر من طفل و پیش او
نی هست قدر عاشق و نه اعتبار عشق

گلها اگر دمد ز سر خاک تربتم
باشد هنوز در دل من خار خار عشق

در دهر نیست روز خوش و روزگار خوش
الا که روز عاشقی و روزگار عشق

رسوا کنون نگشت فضولی ز عشق یار
هرگز نبوده این که نبودست یار عشق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.