هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تجربه‌ی عشق و مستی سخن می‌گوید. او از حالتی که در آن دل‌باخته و از دنیای مادی دور شده است، صحبت می‌کند. با نوشیدن شراب عشق، دلش از تعلقات دنیوی رها شده و به آزادی معنوی دست یافته است. او خود را در میان مردان آزاده می‌بیند و از این که در دریای عشق غوطه‌ور شده، احساس غرور می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌هایی مانند شراب و مستی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۷۳۹

دوش وقت صبح چون دل داده‌ای
پیشم آمد مست ترسازاده‌ای

بی دل و دینی سر از خط برده‌ای
بی سر و پایی ز دست افتاده‌ای

چون مرا از خواب خوش بیدار کرد
گفت هین برخیز و بستان باده‌ای

من ز ترسازاده چون می بستدم
گشتم از می بستدن دل داده‌ای

چون شراب عشق در دل کار کرد
دل شد از کار جهان چون ساده‌ای

در زمان زنار بستم بر میان
در صف مردان شدم آزاده‌ای

نیست اکنون در خرابات مغان
پیش او چون من به سر استاده‌ای

نیست چون عطار در دریای عشق
در ز چشم درفشان بگشاده‌ای
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.