۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۵

بسی بی داد در عشق از بتان سیمتن دیدم
ز بی داد بتان کافر نبیند آنچه من دیدم

گذشتم سر بسر بر ماجرای لیلی و مجنون
بیان حسن تو شرح بلای خویشتن دیدم

نشانی از خود و تمثالی از تو یافتم هر جا
کشیده صورت شیرین و نقش کوهکن دیدم

ز چاک پیرهن گفتم که بینم آن تن نازک
لطافت بین که چون کردم نظر هم پیرهن دیدم

تو کاکل می گشادی دوش من نظاره می کردم
ز دلهای حزین صد مبتلا در هر شکن دیدم

هزاران زاهد از رشک رخت شد بت پرست اما
هزاران برهمن را هم زرشک بت شکن دیدم

فضولی شمع اگر بر گریه ام خندد عجب نبود
که من هم مدتی برگریه های شمع خندیدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.