هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از محو شدن در خیال معشوق، ضعف و رنج روحی، درد جدایی، و بی‌قراری وجود خود می‌نالد. همچنین، به نقش خود به عنوان مانعی در وصال معشوق اشاره کرده و از غربت در عالم وجود شکایت می‌کند. در نهایت، عشق را حکایت اصلی زندگی خود دانسته و از درمان‌ناپذیری درد فراق می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و پیچیده است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج روحی و جدایی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۲۶۱

نه آنچنان شده محو خیال آن دهنم
که کس نشان ز وجودم دهد بجز سخنم

خیال موی میان بتان ضعیفم ساخت
چنانکه گشت گران بار روح بر بدم

بران سرم که کنم ترک جان و تن که ز درد
بتنگ آمده جانم بجان رسیده تنم

حجاب هستی من مانعست وصل ترا
شکایت از که کنم در میان رقیب منم

بخون دل شده ام غرقه تا جدا زان گل
چو لاله داغ دل آتش زده بپیرهنم

غریب ملک وجودم نمی دهد هرگز
بدل قرار اقامت توجه وطنم

ز لوح صورت حالم بخوان حکایت عشق
ز من مپرس که من بی خبر ز خویشتنم

طبیب چاره دردم مکن که دور از دوست
من آن نیم که بود آرزوی زیستنم

چو زلف یار فضولی خوشم که در ره عشق
شکستگیست شعارم فتادگیست فنم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.