۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۴

آتشین رویی کزو چون شمع با چشم ترم
زنده خواهم شد پس از مردن گر آید بر سرم

سوختم ناصح مده پندم مبادا کز دمت
بر فروزد آتشی گر هست در خاکسترم

خار خاکستر شود ز آتش منم آن آتشی
کز جفا خاکسترم گشتست خار بسترم

مردم چشمم ز تاب مهر رخسارت گداخت
هست بیم صد بلا زین احتراق اخترم

بی رخش بر سوز من گر شمع خندد دور نیست
آتشی نادیده می سوزد تن غم پرورم

شعله است از چاکهای پهلوی من سر زده
یا منم پروانه بگرفتست آتش بر تنم

کفر می خوانند بی دردان فضولی عشق را
گر درین اهل ریا اسلام باشد کافرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.