۲۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۹

زین شکوه ها که دم بدم از یار می کنم
مقصود ذکر اوست که تکرار می کنم

دارم زهر که طالب دنیاست نفرتی
سلطانم از گدا صفتان عار می کنم

ناصح مگو که عشق بتان را ثبات نیست
عمریست من تردد این کار می کنم

کم می شود ز گریه چو خونابه جگر
بد می کنم که گریه بسیار می کنم

باشد که از کسی بتوان یافت چاره
با هر که هست درد تو اظهار می کنم

در ترک ناله ام مکن اندیشه دگر
اندیشه ز طعنه اغیار می کنم

کس را ز درد عشق فضولی نجات نیست
بیهوده من علاج دل زار می کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.