۲۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۰

هر لحظه صد جفا ز بلای تو می کشم
عمریست جان من که جفای تو می کشم

جور فلک نمی کشم از بهر کام خود
گر می کشم برای رضای تو می کشم

دانسته ام که رسم وفا نیست در بتان
بیهوده انتظار وفای تو می کشم

هر دم هزار ساغر خونابه از جگر
بر یاد لعل روح فزای تو می کشم

فرهاد و کوه کندن او را چه اعتبار
عاشق منم که بار بلای تو می کشم

هر شب بماه می کشم از آه صد علم
بنگر چها ز شوق لقای تو می کشم

در عاشقی همین نه فضولی یگانه است
من هم جفای زلف دو تای تو می کشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.