هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دردها و رنج‌های عاشقانه خود می‌گوید. او با وجود تحمل بار سنگین غم و ناتوانی، عزم سفر می‌کند و با خود چهره‌ای رنگ‌پریده و اشک‌های ارغوانی می‌برد. او از عشق و دردهایش سخن می‌گوید و با وجود تمام رنج‌ها، این عشق را متاعی ارزشمند می‌داند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و دردهای روحی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۳۰۱

می روم در سینه صد درد نهانی می برم
کوه دردم از سرکویت گرانی می برم

از درت صد داغ بر دل می کنم عزم سفر
دسته گل زین ریاض کامرانی می برم

می روم زین ملک اما بی متاعی نیستم
بار صد غم مایه صد ناتوانی می برم

بهر یاران کرده ام ترتیب رنگین تحفها
چهره کاهی و اشک ارغوانی می برم

تا بکی بر سر خورم سنگ ملامت کوه کوه
زین سر کو می روم وین سخت جانی می برم

دولتی دارم که می میرم بدرد عاشقی
خوش متاع باقی زین ملک فانی می برم

نیستم از خاک پای او فضولی بی خبر
خضر وقتم ره بآب زندگانی می برم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.