۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۷

نیست در آیینه عکس آن صنم
مریمی دارد مسیحی در شکم

دولت پابوس او دستم نداد
گر چه این حسرت قدم را کرد خم

چون رخ و ابروی او کم دیده ایم
چشمه خورشید و ماه نو بهم

بود نقش قامتش بر سینه ام
پیشتر از خلقت لوح و قلم

چون نباشد تازه ریحان خطش
می کشد از چشمه خورشید نم

شد کهن ایوان گردون را بنا
چون نریزد بر سر ما گرد غم

روزگاری شد فضولی خون دل
می خورد بر یاد آن لب دم بدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.